به سـلامتی خودمون


که دردامونو روی این دیوار مجازی می نویسیم...


به ســلامتی کسایی که


خونده نخونده دردامونو لایکـــــــــــ­ می زنن....


وبه سلامتی کسایی که


از دردمون خوششون میاد و


copy-past می کنن . . . ♥

به سلامتی تو ... اون ... من ... هممون

مثل خر تو گل مانده ام .... نه راه پس دارم و نه راه پیش .... نه عیسایی ام و نه موسایی ... امروز از خدا خواستم اگه روزی تو رو بخوام از خودم برنجونم همین الان بمیرم ....

از خدا خواستم راهی جلوم  بزاره ... به خطی یه نشونی .... دارم دیوانه می شوم 

خدایا تا هفته بعد بهم نشون بده

یک دفتر آبی کوچک هست تو کمدم .... کلیدش جیب کنار جامدادیمه ...ااگه اونجا ازت بد نوشتم برا رد گم کنیه 

...... عشق من ،،  راستی چند روزه  که توبه کردم ... نماز شب می خونم  و این گفتم که بدونی یک نمه دین سرم ميشه 

خدایا ..... خیلی دوسش دارم 

راستی 4 یا 5 تا دفتر خاطره دیگه هم دارم که از روز اول عاشقیم نوشتم ، جملاتش تقدیم به تو

رضا ... تازه از مدرسه اومدم ... 3 آذر 94 ... ساعت 1 و 11 .... شدیدا دلتنگتم  ..... کاش کنارم بودی 

وقتی تو رو با مزاحمای توی خیابان مقایسه می کنم  ... تو فرشته ای

سلام رضا ی عزیزم 

دیگر نیازی ندارم تا پست های رمزی بنویسم دیگر همه می دانند .... شاید خواجه شیرازی باقی باشد ؟ نه؟

فقط خدای بالای سرمان میداند چه قدر دوستت دارم ،،،،، 

عشق ما معجزه بود ..... 

و معجزه ای از این بالاتر ؟ که بدون هیچ دانستنی و نشانی بدون هیچ ادابازی های امروزی ، بدون گناه ، بدون نگاهی ناپاک بدون هر ناخالصی ، من و تو عاشق شدیم ... و عشقی از این خالصانه تر ؟ 

رضا وقتی به عشق خودم و خودت فکر می کنم در چشمانم اشک حلقه می زند ... مگر در این جهان پر از گناه عشق دوطرفه پیدا می شود ؟؟؟؟؟ 

رضا مگر این معجزه نیست که رویا  حقیقه بهشت را ببینی و در آن جا به تو بگویند من و تورا برای هم ساخته اند ؟؟؟؟

رضا میدانستی چقدر شایعه برای عشق پاک ما ساخته شده؟؟؟؟

رضا در کار خدا می مانم ... آخر بعضی وقتها فکر می کنم لیاقتت خیلی بیش تر از من است .... رضا کاش پیشم بمانی 

من همان شبی که با هم به حرم  رفتیم همان لحظه که نگاهت اژ رویم قطع نميشد همان لحظه از امام رضایم ... تو را خواستم

از همان رضا رضایی را طلب کردم که قلبم و ذهنم را به خود تسخیر کرده بود . اما امام مهربانم ....تو را خیلی وقت پیش به من داده بود .

گذشته که حالم را گرفته است !

آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !

و حال هم حالم را به هم میزند!!

چه زندگی شیرینی

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست

گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد

بوی تنت را بگیرد

آغوشت را از من بگیرد

چه احساس مبهمی است حسادت !

ای فــلـــڪ…!!!!


گــَــر مــن نــمــیــزآבی ،اجـــاقــت ڪــور بــوב؟؟


مــَـن ڪـﮧ خـوב راضـی بـﮧ ایـن خـلـقـت نَـبـوבم ،زور بـود؟؟


مـَـن ڪـﮧ بـآشـَم یـآ نـَـبـآشـَم ڪـآر בُنـیـآ ،


لَـنـگ نـیـسـت…


…مـَـن بـمـیـرَم بـآ بـمـآنـَـم کـــه کســـی ،


ב لـتـنـگ نـیـسـت…

http://sifa.loxblog.com/

قصه از پنجره ای ایست که گره خورده به بغض

یک طرف فاصله ها

یک طرف خاطره ها

آخرین حرف تو چیست که بدان تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست